موضوعات
نویسندگان
لینکستان
درباره ما

این وبلاگ دارای قابلیت چت برای شما دوستان است و فقط برای خنده ساخته شده و قصد هیچ گونه توهینی را ندارد
یه دوست
سلام خدمت همه ی دوستان از این که به وبلاگ من سر زدید سپاس گذارم،نظر و عضو شدن در خبر نامه و وبلاگ یادتون نره. در این وبلاگ امکان چت در قسمت راست پایین صفحه ی نمایش فراهم شده است،از این که از ما حمایت می کنید سپاس گذاریم.
ایمیل : lovel826@yahoo.com


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 84
بازدید ماه : 534
بازدید کل : 28347
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 61
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


Untitled Document

ابزار متحرك زیباسازی وبلاگ


بازی جذاب پرندگان خشمگین
کد بازی آنلاین


فقط بخند

با اين دکمه کاری نداشته باشيد!!

با اين دكمه كاري نداشته باشيد!!

بهترین کدها درصبا دانلود Future Google PR for www.khandehbazariha.lxb.ir - 0.00


كافه موزیكال:مرجع موسیقی بیكلام

CAFE MUSICAL

WEBIHA



کد کج شدن تصاویر

فال روزانه
khandehbazariha.lxb.ir

مجله نایت پلاس

> [left]

khandehbazariha.loxblog.com Real PR khandehbazariha.loxblog.com value khandehbazariha.loxblog.com Alexa/PageRank khandehbazariha.loxblog.com Trust
آپلود عکس رایگان و دائمی
Trollface / Problem? / Coolface  - Rage Face Comics
کد موس شکلک تفریحی
Up Page


  • نویسنده : یه دوست
  • تاریخ : 18:52 - دو شنبه 27 آذر 1391

اعتراف های جالب و تکان دهنده www.khandehbazariha.lxb.ir

اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!


اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان چادرمون و دزدیدن!!!!


داشتم به همسرم اس ام اس میدادم که عروسک خوشگله من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه!!!!!!!!


اعتراف یكی از دوستان : مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو 95 سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود ... منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم .... اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود ... یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید : مامان بزرگ زود رفتی ... یهو کل خونه رفت رو هوا ...حالا خندمون قطع نمیشد
 

اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.


اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم....بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن...اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده...!!


اعتراف میکنم به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!


اعتراف میكنم بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم كه همسایمون مارو لو داد و كتك خوردیم!!
 
 

دسته بندی : <-CategoryName->



  • نویسنده : یه دوست
  • تاریخ : 20:15 - پنج شنبه 23 آذر 1391

www.khandehbazariha.lxb.irجالب ترین جوک های خنده دار پزشکی

دکتر اول : امروز یکی از بیمارهام می گفت که ، پدر پدر پدر پدربزرگ خودش رو دیده!!
    دکتر دوم : از دو حال خارج نیست ، یا دروغ میگه ، یا سایکوز حاد داره!
    دکتر اول : نه ، فقط لکنت زبون داره !!!


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ


    بیمار: دکتر جون دستم به دامنت ، دیگه تحمل این درد رو ندارم ، بکش منو ، راحت بشم.
    دکتر : آقا جان من خودم کارمو بلدم ، شما لازم نیست یادآوری کنی !؟


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

    بیمار: واقعا عجیبه آقای دکتر! از وقتی شروع کردم به صحبت با شما و دردها و مشکلاتمو براتون گفتم، سردردم کلا از بین رفته.
    دکتر: از بین نرفته خانم ، به من منتقل شده .


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

    دکتر بعد از معاینه و دیدن آزمایشات بیمار میگه: پدر جان ، شما بیماری قلبی دارین . داروهایی رو که براتون نوشتم مصرف کنید . سعی کنید استراحت داشته باشید . به خصوص از پله بالا و پایین نرید . سه ماه دیگه هم بیاید من ببینمتون .
    سه ماه بعد که بیمار میره پیش دکتر .دکتر دوباره آزمایشش میکنه و میگه: تبریک میگم ، وضع قلبتون خیلی بهتره .
    طرف میگه: یعنی حالا میتونم از پله بالا و پایین برم.
    دکتره میگه: البته .
    طرف می پره هوا و میگه: خدا خیرتون بده آقای دکتر، پدرم در اومد از بسکه توی این سه ماه از ناودون رفتم بالا و از پنجره پریدم پایین!!


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

    طرف رفت داروخانه گفت: آقا یک شیشه داروی تقویت مو بدید.
    داروخانه چی پرسید بزرگ یا کوچیک؟
    طرف جواب داد : نه کوچیکشو بدید، من اصلا از موی بلند خوشم نمیآد


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

دکتر:« متأسفانه چشم شما دوربین شده.» حیف نون : «آخ جان! پس می توانم یك حلقه فیلم بیندازم توش و چند تا عكس بگیرم.»


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

مردی به مطب پزشك رفت و گفت: «آقای دكتر! چند وقتی است كه بیماری فراموشی گرفته ام. چه كار كنم؟» پزشك:« اول بهتر است تا فراموش نكرده ای، ویزیت مرا بدهی.»


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

طرف پاش درد میگیره قرص مسكن می ذاره تو جورابش


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

از حیف نون می پرسند «چرا قرص های چرک خشکنت را سر وقت نمی خوری؟» پاسخ می دهد: «می خواهم میكروب ها را غافلگیر كنم.»


ـــــــــــــــــــــــــ جوکهای خنده دار پزشکی ـــــــــــــــــــــــــ

ترکه:« آقای دكتر! انگشتم هنوز به شدت درد می كند!» دكتر: «مگر نسخه دیروز را نپیچیدی؟» ترکه: «چرا، پیچیدم دور انگشتم، ولی اثر نداشت!»
 


دسته بندی : <-CategoryName->



  • نویسنده : یه دوست
  • تاریخ : 11:44 - یک شنبه 12 آذر 1391

www.khandehbazariha.lxb.irو این هم مشکلات تعریف کردن از خانم (طنز باحال)

 

مرد : عزیزم از وقتی میری ورزش هیکلت خیلی قشنگ شده!


زن : از اولشم هیکلم قشنـــــــــــــــگ بووووووود!

مرد : اون که ۱۰۰%… هیکلت همیشه قشنگ بوده…
اصلاً من هیکلت رو روز اول دیدم خیلی خوشم اومد…!


زن : یعنی به خاطر هیکلم، فقط با من ازدواج کردی ؟
خیلی هیــــــــــــزی!


مرد : نه عزیزم، عاشق اخلاقت شدم که باهات دوست شدم…
هیکلت واسم مهم نبود!


زن : یعنی چی؟!
    پس این همه ورزش میرم، برای کی میرم برا عمم؟!
هیکلم برات مهم نیست؟!!


مرد : عزیزم، موقع دوست شدن مهم نبود، الان که هست…!


زن : یعنی الان میرم ورزش، برات بی اهمیت میشم؟!!


مرد : فدات شم، قربونت بشم، همه چیزت، تمام وجودت، همه خصوصیاتت، برام مهمه!


زن : یعنی باید همه خصوصیات خوب رو داشته باشم که دوستم داشته باشی؟
خیلی نامردی…  چیه پای کسی درمیونه؟؟!!


مرد : بابا، جان مادرت بیخیال شو، چه غلطی کردیم تعریفتو کردیماااا؟؟!!


زن : دیدی… دیدی…
پس از اول درست حدس زدم که یه ریگی تو کفشته که داری ازم تعریف می کنی؟!
برو از جلو چشام دور شو… یه چند ساعت نمی خوام قیافتو ببینم…
 
 

دسته بندی : <-CategoryName->



  • نویسنده : یه دوست
  • تاریخ : 19:19 - دو شنبه 6 آذر 1391

 www.khandehbazariha.lxb.irشعری بسیار زیبا برای پسران ترشیده (طنز)

 

  پسری با پدرش در رختخواب
    درد ودل می کرد با چشمی پر آب

    گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست
    زندگی از بهر من مطلوب نیست

     گو چه خاکی را بریزم توی سر
    روی دستت باد کردم ای پدر

     سن من از 26 افزون شده
    دل میان سینه غرق خون شده

    هیچکس لیلای این مجنون نشد
    همسری از بهر من مفتون نشد

    غم میان سینه شد انباشته
    بوی ترشی خانه را برداشته

    پدرش چون حرف هایش را شنفت
    خنده بر لب آمدش آهسته گفت

    پسرم بخت تو هم وا می شود
    غنچه ی عشقت شکوفا می شود

    غصه ها را از وجودت دور کن
    این همه دختر یکی را تور کن

   
گفت آن دم :پدر محبوب من
    ای رفیق مهربان و خوب من

 
   گفته ام با دوستانم بارها
    من بدم می آید از این کارها

    در خیابان یا میان کوچه ها
   
سر به زیر و چشم پاکم هر کجا

  
  کی نگاهی می کنم بر دختران
    مغز خر خوردم مگر چون دیگران؟

    غیر از آن روزی که گشتم همسفر
    با شهین و مهرخ و ایضاً سحر

   
با سه تا شان رفته بودیم سینما
    بگذریم از ما بقیه ماجرا

    یک سری ، بر گل پری عاشق شدم
    او خرم کرد، وانگهی فارغ شدم

    یک دو ماهی یار من بود و پرید
    قلب من از عشق او خیری ندید

    آزیتای حاج قلی اصغر شله
    یک زمانی عاشقش گشتم بله

    بعد اوهم یار من آن یاس بود
    دختری زیبا و پر احساس بود

    بعد از این احساسی پر ادعا
    شد رفیق من کمی هم المیرا

    بعد او هم عاشق مینا شدم
    بعد مینا عاشق تینا شدم

    بعد تینا عاشق سارا شدم
    بعد سارا عاشق لعیا شدم

    پدرش آمد میان حرف او
    گفت ساکت شو دیگر فتنه جو

    گرچه من هم در زمان بی زنی
    روز و شب بودم به فکر یک زنی

    لیک جز آنکه بداری مادری
    دل نمی دادم به هر جور دختری

    خاک عالم بر سرت، خیلی بدی
   
واقعا ً که پوز بابا را زدی
 

دسته بندی : <-CategoryName->